۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

اگر از نژاد پرستی متنفرید اگر اهل سینما فیلم شعر و مسایل روز هستید به فیسبوک دست نوشته های شاهو نعمتی بپیوندید


برای ورود به صفحه فیسبوک کلیک کنید 
نوشتن یعنی بودن....
دوستان عزیز به صفحه شخصی من "فیسبوک دست نوشته های شاهو نعمتی بپیوندید" و مرا از نظرات انتقادات و پیشنهادات خود آگاه کنید و در اداره هرچه بهتر این صفحه یاری دهید می توانید هر روز مطالب جدید در باره مسایل روز مسایل اجتماعی هنری وسینما را در این صفحه مشاهده کنید

 منتظر حضورگرم شما دوستان عزیز در صفحه "فیسبوک دست نوشته های شاهو نعمتی بپیوندید" هستم باتشکر ...


بعد مدتها تصمیم گرفتم که دوباره نوشتن را شروع کنم تا بتوانم حرفهایم دلتنگیهام و همه اون چیزهایی که قلب و ذهنم باهاشون درگیرند را روی کاغذ بیارم ( البته از نوع دیجیتالیش )
دیگه از تماشاچی بودن خسته شدم دلم می خواد فریاد بزنم دلم می خواد دلتنگیهام و حرفام رو با بقیه تقسیم کنم.
می خوام هرچی فکرم رو مشغول میکنه تو صفحه بزارم و باشما درمبان بزارم
دوستان عزیز منتظر نظرات انتقادات پسشنهادات و همفکریهای شما هستم.
به امید فردایی بهتر...

من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم
مغز من
هنوز لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که اورا
در دفتری به سنجاق مصلوب کرده بودند ...

برای ورود به صفحه فیس بوک دست نوشته های شاهو نعمتی کلیک کنید باتشکر

۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه

صفحه فیسبوک نژادپرستانه و توهین آمیز " فارس سگ " را ریپورت کنید !

دوستان عزیز لطفا این صفحه نژادپرستانه ( فارس سگ ) را ریپورت کنید نباید به این نژاد پرستها فرصت داد بین انسانها دیوار بکشند و آنها را با هم دشمن کنند به خاطر منافع شخصی خودشان انسانها با هم برابرند و هیچ انسانی از انسان دیگری برتر نیست
نژاد فقط یک نژاد نژاد انسانی !
به اشتراک بزارید تا دوستاتون هم ریپورت کنن
لینک پیج >>>> http://www.facebook.com/itfars.farsdog <<<<

آموزش ریپورت :

برای ورود به صفحه فیسبوک دست نوشته های شاهو نعمتی کلیک کنید

۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

چگونه تایم لاین فیسبوک را غیر فعال کنیم !

سال ۲۰۱۱ را شاید بتوان به نوعی سال تغییرات اساسی در شبکه های اجتماعی دانست . شاید مهمترین اتفاق سال ۲۰۱۱ برای شبکه های اجتماعی ، اضافه شدن یک نام دیگر بود . گوگل پلاس محصول قدرتمندترین شرکت اینترنتی دنیا یعنی گوگل به جمع فیسبوک ، توییتر و شبکه های اجتماعی کوچک و بزرگ دیگر پیوست .
هر کدام از این شبکه ها تغییرات زیادی در این سال داشتند . اما مهمترین تغییر در این بین را شاید بتوان به فیسبوک نسبت داد . ظاهری جدید و با امکانات جدید به نام Timeline که با اضافه شدنش به فیسبوک دیگر شما محدودیتی در مرور استتوس آپدیت های قبلی خود نخواهید داشت . البته این تنها بخشی از توانایی های تایم لاین است .
اما هر تغییری موافقان و مخالفان خود را دارد . برخی کاربران به هیچ وجه از این تغییرات فیسبوک استقبال نکردند و به هر شکل در صدد بازگشت به ظاهر قبلی فیسبوک هستند . اگر شما هم از دسته مخالفان Timeline هستید ، به شما پیشنهاد میکنیم تا این مطلب را از دست ندهید . در این مطلب به شما خواهیم گفت که چگونه Timeline را در ۳ مرورگر کروم ، فایرفاکس و سافاری ، غیر فعال کنید .

۱- فایرفاکس :
ابتدا از منوی نارنجی رنگ Firefox ، آیتم Add-ons را انتخاب کنید .
اکنون مدیر افزونه های فایرفاکس باز میشود . در قسمت جستجو ، عبارت user agent switcher را تایپ کرده و کلید اینتر را بزنید . پس از اینکه فایرفاکس افزونه را پیدا کرد ، دکمه Install را از سمت راست ردیف آن کلیک کنید .
هنگامی که افزونه به صورت کامل نصب شد ، یک بار فایرفاکس را باز کرده و ببندید . اکنون روی نوار ناوبری فایرفاکس راست کلیک کرده و گزینه Customize را انتخاب کنید ( نوار ناوبری یا Navigation Bar به همان نواری گفته میشود که دکمه های Back ، Forward ، آدرس بار و سرچ باکس درون آن قرار دارد ) . پنجره ای جدید باز میشود . از داخل این پنجره آیتم User Agent Switcher را گرفته و روی نوار ناوبری رها کنید تا آیکون آن نمایش داده شود .
اکنون روی آیکون این افزونه کلیک کرده از منوی Internet Explorer گزینه Internet Explorer 7 را انتخاب کنید .
اکنون دوباره فیسبوک بروید . مشاهده میکنید که دیگر خبری از تایم لاین فیسبوک نیست و همه چیز به حالت قبل باز گشته است .

۲- کروم :
روش غیر فعال کردن تایم لاین فیسبوک از طریق کروم بسیار ساده است . ابتدا از طریق استارت منو روی آیکون کروم راست کلیک کرده و گزینه Properties را بزنید . در پنجره باز شده به تب Shortcut بروید و کد زیر را به آخر محتوای تکست باکس Target اضافه کنید . البته یادتان باشد یک بار کلید اسپیس را برای ایجاد فاصله بین محتوای فعلی و کدی که اضافه میکنید ، بزنید .
برای ویندوز ویستا و ۷ کد زیر را وارد کنید :
--user-agent="Mozilla/4.0 (compatible; MSIE 7.0; Windows NT 6.0)"
برای ویندوز XP نیز از کد زیر استفاده کنید :
--user-agent="Mozilla/4.0 (compatible; MSIE 7.0; Windows NT 5.1)"
پس از وارد کردن کد ، دکمه OK را بزنید .
حالا دوباره به فیسبوک بروید . دوباره همان حالت قبلی را مشاهده خواهید کرد و اثری از تایم لاین نخواهید دید .

۳- سافاری :
روش غیر فعال کردن تایم لاین در سافاری از کروم هم ساده تر است . تنها کافیست سافاری را باز کرده و کلید Alt را یک بار بفشارید تا منوها به نمایش در بیایند . از منوی Develop ، زیرمنوی User Agent را انتخاب کرده و سپس گزینه Internet Explorer 7 را انتخاب کنید .
تمام شد ! دوباره به فیسبوک بروید و با همان ظاهر قبلی شروع به کار کنید .


برای ورود به فیسبوک صفحه فیسبوک دست نوشته های شاهو نعمتی لطفا کلیک کنید

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

اعدام جنایتی بر پیشانی حکومتها !

اعدام یکی از مجازاتهایی است که حکومتها از هزاران سال پیش به آن دست می زند اعدام به عنوان یکی از مجازاتهای قانونی در بسیاری از کشورهای دنیا(اکثر کشورهای در حال توسعه و کشورهایی که از لحاظ رشد اقتصادی و آزادی در سطح پایین قرار دارند و فاقد جوامعی دمکرات هستند ) به رسمیت شناخته شده و هر روزه انسانهای متعددی در اقسا نقاط دنیا به اعدام محکوم شده و یا می شوند. اعدام به عنوان یک نوع مجازات باز دارنده ویا مجازاتی مستحق فرد متهم معرفی می شود. اما آیا واقعا” این طوراست؟
با دیدی باز و عمیق می توان نتیجه گرفت که نفس وجود قوانین و مجازات ها برای جلوگیری از هرج ومرج و برقراری نظم و امنیت و مجازات افراد قانون شکن و دفاع از حقوق افراد است. ولی برقراری مجازات اعدام چه قدرمی تواند به این هدف کمک کند؟
اعدام در خیلی از کشورها نه فقط برای قاتلین ومجرمین خطرناک بلکه برای بسیاری از جرمهای دیگر مانند: فحشا قاچاق مواد مخدر توهین به مقدسات مجرمان سیاسی و… استفاده می شود. که برطبق آمار اعدام هایی که به خاطر ارتکاب به قتل در دنیا اتفاق می افتد در صد کمی از کل اعدامها را شامل می شود و ما حتی اگر این فرض را قبول کنیم که مجازات قتل و جنایت اعدام است پس سایر اعدامها چه می شود؟
زنی که به خاطر فقر و شرایطی که اجتماع برایش به بار آورده مجبور به تن فروشی می شود آیا مستحق اعدام است؟ آیا این خود جامعه نیست که مستحق مجازات است؟ انسانی را به خاطرعقیده اش و زن و مردی را به خاطر رابطه ی آزادانه ای که با هم داشته اند اعدام می کنند. آیا این است قانون؟ فردی را که به خاطر فقر و بیکاری مجبور به قاچاق مواد شده است اعدام می کنند. این است برقراری امنیت؟ جوانی را به خاطر فریاد حق طلبانه اش اعدام می کنند . این است عدالت؟ و…
با بررسی علل اعدامهایی که صورت می گیرد می توان فهمید که در صد قابل توجهی از اعدامهایی که صورت می گیرد به خاطر حفظ منافع طبقه حاکمه و به خاطر نبود آزادی و وجود دیکتاتوری حاکم بر جامعه و استمرار این فضا است که به اجرا در می آید.
نبود قوانینی انسانی در جامعه باعث شده که حتی رابطه ی شخصی و خصوصی بین دو نفر جرم شناخته شود وتا پای اعدام برود. نبود قوانینی برای دفاع از آزادی عقیده باعث شده بسیاری از زنان و مردان آزادی خواه و عدالت خواه بالای چوبه های دار بروند.نبود رفاه و حداقل امکانت رفاهی برای اکثر مردم که وظیفه ی اولیه ی هر حکومت فراهم کردن حد اقل معیشت رفاه و در اختیار گذاشتن امکانات رفاهی برای تمامی شهروندان است باعث گسترش جرم و جنایت شده است وحکومتها با برپا کردن چوبه های دار در صدد جبران این ضعف خود هستند.
اعدام یکی از شنیع ترین اعمالی است که بشریت در قرن حاضر به آن دست می زند اعدام حتی از قتل نیز وحشتناک تر است. اعدام خود به معنای عمدترین قتل عمد است. وخود کسانی که بساط اعدام را می چینند قاتل هستند. کسانی که تصمیم می گیرند در یک روز خاص با ابزارهای متفاوت(تیر دار سنگسار اتاق گاز صندلی برقی و…) جان انسانی را بگیرند خود نیز مرتکب جنایت شده اند. آیا آنان نیز باید اعدام شوند؟.
هیچ فرد وفکر و ایدولوژی و سیستمی به هیچ دلیل و منطقی حق ندارد که انسانی را از زندگی کردن محروم کند. به قول یکی از نویسندگان تنی به جهانی و جهانی به تنی می ارزد. جان انسان از هر چیزی با ارزش تر است.امروز که انسان به پیشرفتهای فراوانی دست یافته و بیشتر از هر زمان دیگری ثروت و رفاه در اختیار دارد. امروز که انسان پس از هزاران سال به نوین ترین و مدرن ترین روشهای تربیتی و آموزشی رسیده است و امکان آموزش و استفاده از امکانات رفاهی برای همه ی انسانها میسر است اعدام دیگر نمی تواند جایی داشته باشد.
اگر اعدام برای مجازات و در امان ماندن جامعه از خطر جرم و جنایت است. باید در نظر داشت برای داشتن جامعه ایی امن و سالم باید کارهای دیگری کرد و ریشه ی جنایت را خشکاند.همه ی ما می دانیم که اکثر قتل ها به دلیل فقر گسترده ی موجود در جامعه تبعیض و نابرابری وجهل و خرافه (مانند قتل های ناموسی) اتفاق می افتد.
اگر قرار است که جامعه امن شود باید ریشه ناامنی که استثمار طبقاتی ست را خشکانى باید برای همه ی انسانها فرصت آموزش را فراهم کرد باید به آنها نشان داد که می توان آزاد زندگی کرد می توان مرفه زندگی کرد می توان شاد بود می توان خرافه و خرافه پرستی را کنار گذاشت می توان ستم طبقاتی را بر انىاخت و می توان جامعه ای انسانی و آزاد و برابر داشت.
بسیاری استدلال می کنند اگر مجازات اعدام لغو شود جرم و جنایت در جامعه افزایش می یابد. این گفته هیچ گونه پایه ی علمی و منطقی ندارد.. بر طبق آمار در کشورهایی ( ایران چین آمریکا و…)که بیشترین آمار اعدام را دارندبیشترین آمار جنایت و قتل را نیز دارا هستند در صورتی که در بسیاری از کشورهای دیگر مانند : سوید سویس آلمان و…که در آنها مجارزات اعدام مدتهاست لغو شده است آمار قتل و جنایت کاهش چشم گیری داشته است چون در این کشورها بسیاری از نیازهای اولیه ی انسانها فراهم شده و بسیاری دیگر از آزادی های انسانها محترم شمرده می شود.( البته نه به لطف حکومتها بلکه به خاگر سالها مبارزه ی مردمان آن)
اعدام ابزاری در دست حکومتهاست برای ایجاد رعب و وحشت و کمک به حیات آنها و حفظ مناسبات تولید و از میان برداشتن مخالفان خود. امروز بشریت متمدن به این نتیجه رسیده است که اعدام خود نیز جنایتی از پیش تعیین شده است و جامعه ای که خود مرتکب جنایت می شود نمی تواند جامعه ای سالم باشد. برای ساختن جامعه ای آزاد مرفه و برابر ما نیاز به قوانینی انسانی داریم نیاز به سیستم اقتصادی انسان محوری داریم که هدف آن خوشبختی و رفاه انسانها باشد نه چپاول و ظلم و ستم به آنها.نیاز به سیستم آموزشی داریم که مروج خرافه و جهل نباشد و امکان آموزش تمام افراد میسر باشد نیاز به دستگاه قضایی داریم که با مجرمان به عنوان انسان برخورد کند و حق آنها را پایمال نکند و باید این سیستم در فکر بازگرداندن مجرمین به آغوش جامعه باشد نه حذف آنان. باید فکر تربیت و بازسازی آنها باشد. و این سیستم نباید مجازات را به عنوان تنبیه صرف بلکه به عنوان راهی برای اصلاح به کار برد و سعی و تلاشش در راه کمک به مجرمین باشد.
انسان آنقدر شعور و توانایی دارد که بتواند به جای از بین بردن انسانی اورا اصلاح کند. در شأن جوامع انسانی نیست که جنایت و قتل را که همگی از بیماری ها مشکلات کمبودها و نارسایی های موجود در جامعه است را با جنایت پاسخ دهد. هیچ انسان آزاد اندیشی نمی تواند این مجازات وحشیانه را به نفع جامعه بداند. این یک جنایت علیه بشریت و پایمال کردن حقوق انسانی افراد است و مهر تأیدی است بر نقض حقوق بشراست.
ما خواهان لغو بدون قید و شرط مجازات اعدام با هر توجیهی هستیم. ما جامعه ای می خواهیم که در آن انسانها شاد و مرفه باشند آزاد باشند از فرصتهای برابر برخوردار باشند ما جامعه ایی می خواهیم با قوانین انسانی قوانینی که انسان و انسانیت پایه و اساس آن باشد و این جامعه جز جامعه این انسانی چیز دیگری نمی تواند باشد برای ساختن این جامعه باید مبارزه کرد باید تلاش بی وقفه کرد همانطور که مارکس می گوید:
مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست.


۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

سوشیانت ( داستان کوتاه برای کودکان )

تو یه جای دور یه شهر زیبا بود پر از آدمای شاد و خوشبخت.آدمهاییی که همیشه شاد بودند و خوشحال.تواین شهر کسی بی سر پناه نبود گرسنه نبود.همه آزاد آزاد بودند.هر چی داشتن مال همه بود.نه زندان بود نه اعدام نه ظلم بود ونه تبعیض.همه آزاد بودند و برابر.
تو این شهر قشنگ مادر بزرگ مهربونی بود که چند تا نوه داشت.مادر بزرگ هر روز با نوه هاش می رفت بیرون شهر.توی یه دشت بزرگ و سرسبز که پر بود از گلهای زرد و قرمزپر از رنگهای قشنگ پر از پرنده های زیبا و آواز خوان پر از درختایی که با لونه های پرندگان تزیین شده بود و سایه شون دشت فرش کرده بود. مادر بزرگ قصه ی ما همیشه می رفت پای یکی از این درختها که سرو بلند قامتی بود و ساعتها اونجا می نشست.زیر این درخت یه قبر بود!که مادر بزرگ همیشه کنار اون می نشست وباهاش درد ل می کرد!
یکی از روزها یکی از نوه ها ازش پرسید:
_مادر بزگ چرا شما همیشه میاید اینجا؟چرا همیشه واسه این قبر گل می آرید؟و باهاش ساعتها حرف میزنید مگه می شه با قبر حرف زد؟
مادر بزرگ تبسمی کردو دستی به سرش کشید .تو فکر فرو رفت به نوه ش نگاهی کرد و گفت:
دختر گلم بیا اینجا بشین تا برات قصه ی این قبر رو بگم.مادر بزرگ بقیه ی نوهاشم دور خودش جمع کرد.نوه های مادر بزرگ با شور و شوق دورش حلقه زدند و مادر بزرگ شروع کرد به گفتن قصه ی قبر.سالها پیش که هنوز شما به دنیا نیومده بودید و پدر مادراتونم به دنیا نیومده بودند زندگی ما جور دیگه ای بود. اون وقتا شهر ما این طوری نبود.ما زندگی خیلی سختی داشتیم.تو شهر اژدهای وحشتناکی زندگی می کرد که شهر در تصرف اون بود و با تعداد زیادی از مزدوراش در شهر حکمرانی می کردند.و برای خودشون حکومتی به پا کرده بودند. وبا شهر کاری کرده بود که پر شده بود از فقر و گرسنگی پر از نکبت و بدبختی. بچه های شهر مجبور بودند مثل بزرگتراشون از صبح تا شب کار کنند.شهر پر شده بود از قتل و جنایت پر از ظلم و بیداد.اژدها مالیاتهای سنگینی از مردم می گرفت.مردم هر چی کار می کردند باید دودستی تقدیم مأمورای مالیات می کردند.مرد نمی تونستند دسترنج خودشون بخورند.اژدها به کمک مالکای بزرگ و پولدارای شهر هست و نیست مردم غارت می کرد.حتی نمی ذاشت مردم شاد باشند خوش باشند. هر کی هم زیر بار حرفاشون نمی رفت تو سیاه چاله هاش اون قدر شکنجه می شد تا از پا در بیاد.کسی جرأت نداشت راجب ظلم اژدها حرفی بزنه و اونقدر مردم ترسونده بود که مردم می گفتند همه جا مأمورای اژدها هستند حتی دیوارها هم مأ مورای اژدهان!
اون وقتا تو همسایگی ما یه پسری زندگی می کرد به اسم سورن.سورن قد کوتاهی داشت لاغر بود دستاش همیشه پینه بسته بودند.موهای وزوزی داشت چشمای درشت و بینی بزرگی داشت.قیافه ی جذابی نداشت ولی قلبی داشت به پاکی گلها به وسعت تموم دنیا مهربونیش اندازه نداشت.تنها زندگی می کرد تو بچگی پدر مادرش از دست داده بود. صبح تا شب تو مزرعه ی یکی از مالکای بزرگ کار می کرد.من و سورن عاشق هم بودیم قرار بود با هم ازدواج کنیم.اون همیشه برام از امید می گفت از روزی که دیگه اژدها نباشه. روزی که آدما شاد و سیر باشند روزی که برابری حاکم باشه و کسی به کسی ظلم نکنه. بچه ها شاد و خندان باشند دیگه کسی نباشه زحمتای مردم چپاول کنه.از روزی حرف می زد که دیگه سیاه چاله و شکنجه نباشه اعدام نباشه ترس و وحشت نباشه آدما هر طوری دوست دارند زندگی کنند. کسی بهشون زور نگه اونارو مجبور به کاری نکنه که دوست ندارند.
سورن همیشه برام از کسی حرف می زد به نام سوشیانت.سوشیانت کسی بود که رویأهای سورن به واقعیت تبدیل می کرد. اون نجات دهنده ی مردم بود کسی که مردم همیشه منتظر اومدنش بودند.کسی که قرار بود روزی از پشت کوه ها بیاد و اون ها رو از ظلم اژدها نجات بده. مردم برای اومدن سوشیانت دعا می خوندند,نذر می دادند, قربانی می کردند و شب و روز انتظار اومدنش می کشیدند. سورن هم همیشه از اومدن سوشیانت حرف میزد از اینکه آزاد می شیم از اینکه بساط ظلم و ستم رو بر می چینه و به جاش حکومت عدالت و آزادی را به پا می کنه. میگفت اون موقع ما می تونیم زندگی شاد و عاشقانه ای رو شروع کنیم.تا اینکه یک روز تو میدون شهر خبری پیچید قرار بود یکی از مخالفان اژدها رو تو میدون گردن بزنند.مردم زیادی جمع شده بودند همه با هم پچ پچ می کردند ترس همه جارو گرفته بود دلهره ی عجیبی داشتم. ناگهان چند نفر که شباهتی به انسان نداشتند و هیکلاشون آدم یاد غول ها می انداخت و همشون لباسهای یکرنگی داشتند و جلوی صورتاشون پوشونده بودند وارد میدون شدند و همراه خودشون زنی دست و پا بسته آوردند.زن بلند قدی بود که اون قدر شکنجش داده بودند که تمام بدنش جای زخم و خون بود نمی تونست راه بره یکی از مأمورها موهاش گرفته بود و رو زمین می کشید. مو بر اندامم راست شده بود.اون به تخته ی بزرگی که روی سکوی میدان بود بستند.خیلی ترسیده بودم تو آغوش سورن خودم مخفی کرده بودم .سورن مثل آتش بر افروخته بود و همش زیر لب با خودش حرف می زد.
برای یک لحظه برق شمشیر چشمام زد کار تموم شده بود سرش رو قطع کردند خیلی وحشتناک بود دست و پاش هنوز تکان می خورد همه جارو خون گرفته بود بچه ها گریه می کردند و مادراشون به زور اونا رو آروم می کردند.سرش افتاده بود گوشه ای از سکو تمام بدنش غرق خون شده بود.مردم سراشون پایین انداخته بودند کسی جرأت حرف زدن هم نداشت.اژدها خنده ی ترسناکی می کرد صداش تموم میدون می لرزوند..ناگهان سورن ازم جدا شد و به طرف مأمورها دوید و شروع کر به فریاد زدن.همش فریاد می زد مرگ بر ظلم , مرگ بر اژدها.بدنم مثل بید می لرزید نمی تونستم تکون بخورم.مأمورا تعدادشون خیلی زیا بود با سورن درگیر شدند یکی از مأمورا ضربه ی به سرش زد و اون نقش بر زمین کرد. دنیا جلوی چشمم سیاه شد هر کاری می کردم مردم نمی ذاشتند برم پیشش می گفتند تو رو هم می کشند.سورن دست وپا بسته با خوشون بردند.همه ی آرزوهام نقش بر زمین شده بود. یعنی اون زندست؟ زنده می مونه؟دوباره می تونم ببینمش؟شب و روز کارم شده بود گریه و زاری دیگه نه می تونستم غذا بخورم نه با کسی حرف بزنم. تا اینکه یک روز بهم خبر دادند که سورن قرار تو می دون شهر جلوی همه از اژدها طلب بخشش کنه و از کارش ابراز پشیمانی بکنه.هیچ کس باورش نمی شد سورن بخواد این کار بکنه!مردم می گفتند اژدها اون به زور شکنجه به این کار راضی کرده .راستش منم با تموم غم و ناراحتیم خوشحال شدم آخه نمی خواستم فکر از دست دادن سورن بکنم.تا اینکه روز موعود فرارسید میدون پر از مردم شده بود دیگه جای سوزن انداختن هم نبود.همش آرزو می کردم سورن حالش خوب باشه و هر چه زودتر اون آزاد کنند.تو همین فکرا بودم که با صدای تبل بزرگ از جا پریدم از دور سربازهای اژدها رو دیدم که تخت بزرگی بر دوش داشتند اژدها هم اومده بود که خیمه شب بازیش تما شا کنه.از اون طرف تو مردم غلغله ای شد اوناهاش آوردنش بغض گلوم فشرد.نه این سورن من نبود.چه قدر ضعیف شده فقط پوست و استخونش مونده بود.تمام بدنش جای شکنجه بود همه جاش کبود شده بود از سر انگشتاش خون می اومد بی اختیار زدم زیر گریه اشکام تمام صورتم خیس کرده بود.چشمام بی اختیار دنبال سورن می رفت.
اژدها شروع به حرف زدن کرد.از قدرت و عظمتش برای مردم گفت از اینکه هر کاری بخواد می تونه بکنه و اگه کسی پاش از گلیمش درازتر کنه حسابش می رسه.همه ی حواسم به سورن بود . اونم داشت من نگاه می کرد.به زور می تونست چشماش باز نگه دار از تو چشاش یه دنیا عشق و محبت می دیدم.نگاش دریایی از احساس ولطافت بود.چه قدر دوست داشتم تو آغوشم بود و می تونستم گرمای بدنش حس کنم.مردم با هم پچ پچ می کردند یعنی سورن چی می خواد بگه.
دست و پای سورن باز کردند و اونو بالای سکو بردند بالای تخته ای که اونجا بود و به همه جای میدون دید داشت.به زور سر پا ایستاده بود. همه جارو سکوت وحشتناکی گرفت.سکوت عجیبی بود.سورن مکسی کرد همه جارو به آرومی نگاه کرد.ومثل طوفان سکوت شکست شروع به فریاد زدن کرد مثل رعد و برق می غرید: مردم تا کی می خواید این ظالم بهتون ظلم کنه تا کی می خواید حقتون پایمال بشه بپا خیزید مرگ بر ظلم , که یک دفعه مأمورا بهش حمله ور شدند در یه چشم بر هم زدن تمام بدنش پر کردند از تیر و نیزه . سورون رو زانوهاش افتاد و از سکو به پایین پرتاب شد.مردم که مدتها از ظلم اژدها خسته شده بودند حرفای سورن براشون تلنگری بود.یکی می گفت راست می گه تا کی باید این ظلم تحمل کنیم یکی می گفت ما دیگه چیزی برای از دست دادن نداریم یکی دیگه می گفت ما اونارو شکست می دیم. دیگری فریاد می زد مرگ بر ظلم تا اینکه مردم مثل سیل جاری شدند و از هر طرف به سمت مأمورا حمله ور شدند.منم هر طور بود می خواستم خودم به سورن برسونم.مردم شور و هیجان عجیبی داشتند.ازهرچی دم دستشون بود به عنوان سلاح استفاده می کردندهر طوری بود خودم به سورن رسوندم اون تو آغوشم گرفتم بدش لت و و پار شده بود خونش با اشکام در هم آمیخت.بهش گفتم سورن چرا این کار کردی مگه نمی گفتی یه روزی سوشیانت میاد ومارو نجات می ده.لبخندی زد و گفت :"سوشیانتی در کار نیست.سوشیانت دروغی بیش نیست.نگاه کن سوشیانت همین مردمند".تو میدون غوغا بود مردم قیام کرده بودند. با داس و بیل و سنگ و چوب و... به جون مأمورا و اژدها افتاده بودند.درگیری شدیدی بین مردم و مأمورا درگرفته بود. ولی هیچ چیز نمی تونست جلوی مردم بگیر خیلی از مأمورا و مردم کشته شدند خیلی ازمأمورا فرار و بقیشون هم تسلیم شدند.فقط مونده بود اژدها,انگار خیال تسلیم شدن نداشت.مردم دلیرانه با اون می جنگیدند باورم نمی شد این همون مردم باشند! پیر و جوان زن و بچه از هر طرف به جنگ اون رفته بودند اون قدر باهاش جنگیدند تا بالاخره اون از پا در آوردند.چشماش از حدقه در اومده بود همه جا رو خون سیاه اژدها گرفته بود دیگه کارش تموم بود نا گهان اژدها نعره ای کرد با تموم سنگینی و بزرگیش نقش بر زمین شد.دیگه اژدهایی در کار نبود.مردم اون نابود کرده بودندونعش گندش تمام میدون گرفته بود. سورن هنوز تو آغوشم بود اونم مثل من پایان کار اژدها رو تماشا می کرد.به زور نفس می کشید از همه جاش خون می اومد ولی داشت می خندید سرش تو آغوشم گرفتم .با صدای بریده بریده و ضعیف باهام حرف می زد.من فقط گریه می کردم نمی تونستم باور کنم جلوی چشام داشتم پر پر شدنش می دیدم.و نمی تونستم کاری بکنم.آخرین حرفاش هیچ وقت یادم نمی ره:" ظلم مرد. ما پیروز شدیم .قول بده بمونی و رویاهامون ببینی .دوست دارم برای همیشه".
چشماش رو بست و برای همیشه به خواب فرو رفت. . فقط من موندم و خاطرات اون و قولی که بهش دادم.سورن همیشه می گفت اگه روزی مردم من تو این دشت دفن کنید و بالای سرم یه درخت سرو بکارید.اون روز تلخ ترین و شیرین ترین روز زندگیم بود.اون روزها مردم شور و هیجان عجیبی داشتند. همه جا رقص و پایکوبی بود همه خوشحال و شاد بودند.همه شب و روز بدون خستگی به ساختن شهر مشغول بودندسیاه چاله هارو خراب کردند. چوبه های دار آتیش زدند سلاحها رو کنار گذاشتند و به جاش به هم دیگه مهر و محبت هدیه کردند.مردم خودشون با هم شهر اداره کردند با کمک هم. وبرای برقرای عدالت و آزادی تلاش کردند .تا امروز ما ثمرش ببینیم تا امروز من بتونم رویای سورن ببینم.
مادر بزرگ سوشیانت چی شد؟
عزیزم سوشیانتی در کار نبود سوشیانت افسانه ای بیش نبود.ما اون روزها هم ظلم از بین بردیم و هم افسانه ی سوشیانت به خاک سپردیم.از اون روز مردم فقط به خودشون به کمک و اتحادشون به بازوهاشون به ارادشون باور دارند..
دیگه هوا داشت تاریک می شد ما در بزرگ نوه هاش جمع کرد و با هم به شهر برگشتند. از اون روز نوه ها هم برای اون قبر گل می آوردند...


برای ورود به فیسبوک دست نوشته های شاهو نعمتی کلیک کنید

۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

حمله موشکی اسرائیل و آمریکا به مراکز هسته ای ایران !

لحظاتی پیش خبرگزاری های مهم جهان در خبری فوری اعلام کردند حمله مشترک اسرائیل و آمریکا به مراکز هسته ای ایران که ماهها برای آن برنامه ریزی و تمرین کرده بودند آغاز شده و هم اکنون صدای انفجارهای بزرگی در نقاط مختلف ایران به گوش میرسد ایران که در تعطیلات نوروز به سر می برد و امروز 1 آوریل روز طبیعت ( 13 بدر ) نام دارد به شدت غافلگیر شده است هواپیماهای جنگی و پیشرفته آمریکا و اسراییل بر فراز آسمان ایران در حال پرواز و بمباران نقاط استراتژیک هستند تفنگدارهای آمریکایی در حال درگیری های شدیدی با نیروهای سپاه پاسداران هستند درگیری ها به تمام نقاط مرزی کشیده شده و تلفات سنگینی به جای گذاشته و در بسیاری نقاط نیروهای آمریکایی در حال پیشروی هستند تجهیزات الکترونیکی ایران از کار افتاده و ناوهای جنگی آمریکا و اسرائیل در خلیج فارس در حال جابه جایی نیرو و مهمات هستند تا کنون خبری از آمار تلفات مخابره نشده است اما کارشناسان تخمین می زنند که  هزاران کشته و زخمی تلفات به جای گذاشته باشد
ارتش آمریکا و اسرائیل درحال پیاده شدن در مرزها و حرکت بسوی پایتخت هستند ارتش سپاه بسیج و یگانهای زره پوش در حال اعزام نیروهای خود به مرزها و سنگربندی در شهر ها هستند بسیاری از مردم در مسافرت به سر میبرند و هنوز هیچ اطلاعی از این اتفاق ندارند و مردم بسیاری نیز سراسیمه در حال فرار از شهرها هستند راه بندان های بزرگی ایجاد شده است ارتش در پیامی فوری از مردم خواسته به پایگاه های محلات بروند و برای جنگ آماده شوند ...

13 بدر مبارک روز خوبی داشته باشید ...


برای ورود به فیسبوک دست نوشته های شاهو نعمتی کلیک کنید